توانایی تجربهکردن و بیان عواطف اهمیت فراوانی دارد؛ زیرا احساسات نقشی اساسی در واکنشهای ما دارند. وقتی با احساساتمان هماهنگ هستیم، میتوانیم بهتر تصمیم بگیریم، با دیگران روابط موفقتری برقرار کنیم، تعاملهای روزانۀ سازگارانهتری داشته باشیم و بهتر از خودمان مراقبت کنیم.
بعد از اینکه از سلامت جسمی مطمئن شديم، ميتوانيم درباره مدیریت کنترل عواطف مهارتهايی را بياموزيم.
عواطف میتوانند نقش مفیدی در زندگی ما داشته باشند؛ ولی وقتی از کنترل خارج میشوند، بر سلامت عاطفی و روابط ما تأثیر میگذارند. هر احساسی، حتی شادی و لذت که آنها را عواطف خوبی میدانیم، ممکن است چنان شدید شود که کنترلش سخت باشد. در عواطف شدید، بدن ما واکنشهایی دارد؛ مثلاً صورت سرخ میشود، سرعت حرفزدن زیاد میشود، ضربان قلب و سرعت تنفس افزایش مییابد، ماهیچهها سفت میشوند و خون از اندامها دور میشود و به همین دلیل، احساس ناراحتی میکنیم. اگر بدن وارد حالت مبارزه یا فرار شود، دسترسی به قسمتی از مغز را که مسئول تفکر منطقی است، از دست میدهد و ممکن است رفتارهای خارج از کنترل نشان دهیم. ولی جالب اینجاست که با قدری تمرین، میتوانیم تسلط خود را بر جسم و ذهنمان پس بگیریم.
مهارت کنترل عواطف با «خوبزیستن» مرتبط است، یعنی با موفقیت تحصیلی، شغلی، مالی و… . بنابراین، کسب و تقویت این مهارت نتایج مفید و مهمی دارد.
عواطف شدید همیشه بد نیستند. احساسات زندگی را هیجانانگیز و یگانه و پر از شور و حرکت میکنند. احساسات قوی ممکن است نشانۀ این باشند که زندگی را کامل پذیرفتهایم و واکنشهای طبیعی خود را سرکوب نمیکنیم.
طبیعی است که گاهی اوقات تحت فشار احساسی باشیم؛ مثلاً وقتی اتفاق خاص یا وحشتناکی افتاده یا چیزی یا کسی را از دست دادهایم. اما احساساتی که دائم از کنترل خارج میشوند، ممکن است نتایج بدی در پی داشته باشند، از قبیل:
بنابراین، در شبانهروز زمانی را برای بررسی تأثیر عواطف کنترلنشده بر زندگی خود در نظر بگیرید. با این کار، میتوانید نمونههای مشکلدار را شناسایی کنید و راهی برای مدیریت آنها بیابید.
با وقتگذاشتن برای بررسی وضعیت احساستان، میتوانید به کنترل آن کمک کنید. فرض کنید چند ماهی است میخواهید با مشاور مدرسه صحبت کنید. دو هفته پیش سعی کردید از او وقت بگیرید؛ اما او گفته وقت ندارند. هفتۀ قبل دوباره پیام دادید و گفتید: «نیاز دارم هرچه زودتر با شما حرف بزنم. میتوانید این هفته برای من وقت بگذارید؟» و او دو روز بعد پاسخ داده است: «نه، سرم شلوغ است.»
یکباره بهشدت ناراحت میشوید. بدون فکرکردن، گوشی خود را پرت میکنید، سطل زبالۀ اتاقتان را به دیوار میکوبید و به پایۀ میز لگد میزنید و انگشت پایتان درد میگیرد. با پرسیدن این مدل سؤالها از خود، رفتار خود را لحظهای قطع کنید:
با درنظرگرفتن جایگزینهای احتمالی، افکار خود را دوباره تنظیم کنید تا به شما در اصلاح اولین واکنش شدیدتان کمک کنند. ممکن است مدتی طول بکشد تا این نوع پاسخدادن به احساسات در شما به عادت تبدیل شود. با تمرین، گذراندن این مراحل در ذهنتان آسانتر و مؤثرتر میشود و شما می توانید کنترل عواطف خود را در دست بگیرید.
نمیتوانیم عواطفمان را با زدن یک کلید مدیریت کنیم. نه میخواهیم عواطف دائم بر ما مسلط باشند و نه میخواهیم آنها را به طور کامل خاموش کنیم. اگر عواطف را سرکوب کنیم، از ابراز آنها و تجربهکردنشان جلوگیری میشود و صدماتی به سلامت روحی و جسمیمان وارد میشود، مانند اضطراب، افسردگی، مشکلات خواب، تنش و درد عضلانی، مشکل در مدیریت استرس و استفادۀ افراطی از دارو. هنگام یادگیری مدیریت کنترل عواطف، مطمئن شوید که قرار نیست آنها را زیر فرش پنهان کنید. بیان عاطفی سالم یعنی یافتن تعادل بین احساسات غالب و احساساتِ سرکوبشده یا بیاحساسی.
در این بخش قصد داریم راهکارهایی برای کنترل عواطف به شما معرفی کنیم.
۱ نفس عمیق بکشید : نفس عمیق تأثیر بسیاری دارد، چه خوشحال باشید و چه آنقدر عصبانی که نتوانید صحبت کنید، آرامگرفتن و توجه به تنفس باعث ازبینرفتن احساسات نمیشود. «یادتان هست؟ نمیخواهیم احساسات را سرکوب کنیم.» تمرینهای تنفس عمیق به شما کمک میکنند ثبات پیدا کنید و یک قدم از جرقۀ احساسات و واکنش شدید دور شوید.
وقتی حس میکنید احساساتتان بر شما مسلط شدهاند:
۲ از عواطف کمی فاصله بگیرید : فاصلهگرفتن از احساسات شدید کمک میکند مطمئن شوید که به آنها واکنشهای معقولی نشان میدهید. این فاصلهگرفتن ممکن است فیزیکی باشد، مثل ترککردن وضعیت ناراحتکننده (فاصلۀ جسمی) یا پرتکردن حواس خود (فاصلۀ ذهنی). نباید احساساتتان را بهطور کامل سرکوب کنید یا از آنها دوری کنید؛ بنابراین تا زمانی که برای مقابله با آنها، در مکان بهتری قرار نگرفتهاید، حواس خود را پرت کنید. باید مطمئن شوید که به احساستان بازمیگردید. حواسپرتیهای سالم باید موقتی باشند. چند مثال دیگر که برای فضادادن و ایجاد فاصله به شما کمک میکنند، عبارتاند از:
۳ روی استرس خود سوار شوید : وقتی استرس فراوانی دارید، مدیریت احساسات دشوارتر است. حتی افرادی که میتوانند احساسات خود را بهخوبی مدیریت کنند، ممکن است در هنگام تنش و استرس این کار برایشان سخت شود. کاهش استرس یا یافتن راههای مفیدتر برای مدیریت آن به مدیریت احساسات کمک میکند. تمرینهای ذهنآگاهی مانند مدیتیشن نیز برای کاهش استرس مفیدند. از استرس نمیتوان خلاص شد؛ اما میتوان زندگی با آن را آسانتر کرد. برخی روشهای سالم برای مقابله با استرس عبارتاند از:
۴ بدانید چه زمانی باید خود را ابراز کنید: هر کاری زمان و مکانی دارد، از جمله احساسات شدید. بهعنوان مثال، هقهق کنترلناپذیر واکنشی رایج هنگام ازدستدادن یکی از عزیزان است. جیغزدن روی بالش و مشتزدن به آن در اتاقتان شاید کمک کند عصبانیت و تنشتان را کم کنید. اما بعضی احساسات را باید مدیریت کنید. مهم نیست چقدر ناامید هستید، فریادزدن سر مدیر مدرسه بهدلیل بیعدالتی دردسر بزرگی درست میکند. درگیری با مامور پلیس به هر دلیلی، برای شما پیگرد قانونی به همراه دارد. توجه به محیط اطراف و موقعیت کمک میکند یاد بگیرید چهوقت احساس خود را ابراز کنید و چهوقت آن را فروبنشانید.
۵ مدیتیشن انجام دهید : مدیتیشن یعنی آرامگرفتن و نوع خاصی از چهارزانونشستن، همراه با تمرکز کامل و تنفس عمیق. این تکنیک میتواند در افزایش آگاهی به همۀ احساسات و تجربیات به شما کمک کند. وقتی مدیتیشن میکنید، به خودتان یاد میدهید کنار احساسات خود بنشینید و بدون قضاوت دربارۀ خود، متوجهشان شوید. سپس، سعی کنید آنها را تغییر دهید و مدیریتشان کنید. همان طور که گفتیم، یادگیری پذیرش احساسات تنظیم آنها را آسانتر میکند. مدیتیشن کمک میکند مهارتهای پذیرش خود را افزایش دهید. این تکنیک مزایای دیگری نیز دارد، مانند کمک به آرامش، استراحت و خواب بهتر.
۶ با درمانگر صحبت کنید : اگر احساسات شما همچنان بر شما غالب هستند، شاید لازم باشد از متخصصان کمک بخواهید. گاهی مشکل مدیریت احساسات ممکن است ناشی از آسیب شدید جسمی و روحی، مسائل خانوادگی یا سایر نگرانیهای جدی نیز باشد. در این حالت، درمانگر میتواند با حمایتی دلسوزانه و بدون قضاوت به شما کمک کند. تغییرات خلقی و احساسات شدید ممکن است افکار منفی ناخواسته و در نهایت، ناامیدی را برانگیزند. اگر این تغییراتِ شدید ادامه یابند، به نتایج مضری مانند آسیبرساندن به خود یا حتی بروز افکار خودکشی منجر میشوند. در این حالت، بلافاصله با دوستی حامی صحبت کرده و حمایت دریافت کنید.
با وقتگذاشتن برای بررسی وضعیت احساستان، میتوانید به کنترل آن کمک کنید. فرض کنید چند ماهی است میخواهید با مشاور مدرسه صحبت کنید. دو هفته پیش سعی کردید از او وقت بگیرید؛ اما او گفته وقت ندارند. هفتۀ قبل دوباره پیام دادید و گفتید: «نیاز دارم هرچه زودتر با شما حرف بزنم. میتوانید این هفته برای من وقت بگذارید؟» و او دو روز بعد پاسخ داده است: «نه، سرم شلوغ است.»
یکباره بهشدت ناراحت میشوید. بدون فکرکردن، گوشی خود را پرت میکنید، سطل زبالۀ اتاقتان را به دیوار میکوبید و به پایۀ میز لگد میزنید و انگشت پایتان درد میگیرد. با پرسیدن این مدل سؤالها از خود، رفتار خود را لحظهای قطع کنید:
با در نظرگرفتن جایگزینهای احتمالی، افکار خود را دوباره تنظیم کنید تا به شما در اصلاح اولین واکنش شدیدتان کمک کنند. ممکن است مدتی طول بکشد تا این نوع پاسخدادن به احساسات در شما به عادت تبدیل شود. با تمرین، گذراندن این مراحل در ذهنتان آسانتر و مؤثرتر میشود.
در نظر داشته باشید که کنترل عواطف از شما فرد منطقی تری می سازد.